کد خبر: 1294673
تاریخ انتشار: ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۲۳:۰۰
مصطفی پردلی

در کلاس‌های درس، گاه واژه‌ها تنها به گوش می‌رسند، اما گاه از جان معلمی برمی‌خیزند که خود، تجسم زنده واژگان بلند انسانیت است. آنجا که آموزگار، نه‌تنها تعلیم می‌دهد، بلکه زندگی می‌کند آنچه را که می‌گوید، شیرینی واقعی تعلیم نمایان می‌شود. آنجاست که درس فداکاری، درک می‌شود نه با قلم، که با دل و سرفصل تازه‌ای بر کتاب زندگی شاگردان افزوده می‌شود؛ سرفصلی به نام «انسان بودن». 
در میان ما، معلمان زیادی هستند که روح خود را بر کفه ترازو نهاده‌اند تا کودکی، با عزت بخواند، با امید بنویسد و با عشق بیاموزد. اینان، ستون‌های بی‌نام، اما استوار دستگاه تعلیم و تربیتند؛ الگو‌هایی زنده که بی‌آنکه بخواهند، ماندگارترین درس‌ها را در دل شاگردان حک می‌کنند و این، روایت زنی است از همان تبار بی‌نامان روشن؛ زینب مرادی، معلمی از دیار سیروان. 
سال‌های نخست فعالیتش بود، اما شور در دلش، کهنه نمی‌شد. زنی با قلبی بزرگ‌تر از بیماری و ایمانی ژرف‌تر از درد. پیش از آنکه پا به کلاس درس بگذارد، از همان روز نخست، با تمام وجود آمد؛ برای ساختن، برای روشن کردن، برای همراهی. در روستای سراب کلان، در کلاس کوچک دبستان شهید انار فرهاد، خانم مرادی چیزی فراتر از یک معلم بود. او مادری برای همه‌کودکان آنجا شد؛ چراغی در دل شب، دستی گرم بر شانه بی‌پناهی. 
در حالی که با سرطان می‌جنگید، میان درد‌های مداوم و مسیر پررنج برای مداوای بیماری از ایلام تا تهران، هنوز دلش به فکر دانش‌آموزی بود که پدرش در بند بود. با همت خودش و کمک دل‌های نیک، آن پدر را از زندان آزاد کرد، اما مهرش تنها به آن ختم نشد؛ کیف و کفش، لباس فرم، لوازم‌التحریر، تزئین کلاس و هر آنچه رنگ لبخند دانش‌آموزان را در پی داشت، بخشی از دغدغه روزانه‌اش بود. 
در روزی که زمین و آسمان به افتخار میلاد حضرت زهرا (س) آذین بسته بودند، زینب، با هزینه شخصی‌اش، برای دخترکان کلاسش که به سن تکلیف رسیده‌بودند، جشن عبادت گرفت. در حرم امامزاده بختیار، کلماتش مثل نسیم، ایمان را در دل کوچک آنها کاشت. ۱۲ دانش‌آموز او توانستند بخش عمده‌ای از جزء سی‌ام قرآن را حفظ کنند؛ این‌بار هم او، معلم صرف نبود. او، زنی بود که تعلیم را با تربیت گره زد و دین را با لبخند آموزش داد. 
او می‌گفت: «عشقی که به بچه‌ها دارم، نیرویی در جانم ساخته که تمام خستگی‌ها را می‌زداید. تمام تلاشم این است که مبادا کودکی، به‌خاطر نداری، از رؤیای آموختن جا بماند.» و چه زیبا گفت، که معلمی برای او نه شغل، که فرصتی بود؛ فرصتی برای گرفتن دستان کوچک کودکان این سرزمین و بالا کشیدنشان تا رؤیا‌های بلند. زینب مرادی، پس از سال‌ها درد و رنج، در حالی که همچنان در اندیشه آینده دانش‌آموزانش بود، دعوت حق را لبیک گفت. 
حالا او به جای درد بیماری‌اش لبخند بر لب دارد، او رفت، اما رد روشن حضورش در دل شاگردانش باقی ماند... و تا همیشه، نامش کنار واژه «معلم»، با غرور و عشق خوانده خواهد شد و چه بسیارند معلمانی که با مهر خود مسیر زندگی دانش‌آموزانشان را تغییر دادند. امروز به افتخار آنها از جا برمی‌خیزیم و ایستاده آنها را تشویق می‌کنیم. روز معلم مبارک.

 فعال حوزه تعلیم و تربیت

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار